ماه میهمانی خدا به نیمه رسید،چقدرزود!
همیشه آفتاب که به غروب می نشیندو تاریکی شب خودش را نمایان میکند غربت عجیبی دل انسان را پر میکند حس عجیبی که انگار به ادم یادآوری میکند که تو مسافری ورفتنی!مبادا که سفر را فراموش کنی!اما حکایت غروبهای رمضان چیز دیگری است،غروب های ماه رمضان شایدتنها غروب های دل انگیز این عالم باشد..
ومن در این ضیافت بزرگ،میهمانی شرمنده ام خدایا!
شرمنده به خاطر آنچه که امروز هستم که بهتر از این باید می بودم،
شرمنده ام به خاطرنافرمانی هایی که نباید می کردم و کردم،
شرمنده ام به خاطرتک تک لحظاتی که فراموش کردم همه ی این عالم((محضر توست))....
شرمنده ام به خاطر عباداتی که باید انجام می دادم و ندادم،
شرمنده ام به خاطر خلوص نیتی که باید می داشتم .و نداشتم،
شرمنده ام به خاطرآلوده کردن قلب پاکی که به امانت به ما سپردی،
همان قلبی که قراربوددر پاکی آن تجلی عظمتت راببینیم،
شرمنده ام به خاطر فرصت بی همتای زندگی که تاکنون آنچنان که می خواستم صرف نزدیکی به درگاهت نشده..
شرمنده ام خدا،شرمنده...
((ظلمت نفسی و تجرات بجهلی))
((ستم کردم به خود و در اثر جهل جرات پیدا کردم به نافرمانی ات ))
لیست کل یادداشت های وبلاگ?