سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]

همصحبت

 
 
یه وقتهایی...(یکشنبه 91 اسفند 27 ساعت 1:36 صبح )

یه وقتهایی هست تو زندگی که آدم دلش میخواد خود خدا بیاد پایین،بیاد روی زمین و دست ادمو بگیر ه بهش بگه اهای راه درست اینه...تو باید الان دقیقا اینکار و بکنی...
خدایا..الان از همون وقتهاست برای من...



 
تنهایی(چهارشنبه 91 مهر 12 ساعت 10:52 عصر )

((تنهایی))
تنها آغوش همیشه باز این دنیاست...
و عجیب آنکه هر از گاهی که رهایت می کند?دیگر بار محکمتر در برت می گیرد...



 
دلتنگی....(پنج شنبه 90 آذر 17 ساعت 9:43 عصر )

خدا بگذره از سر تقصیرات همه.....میدونم که گناه کردم اشتباه کردم..وقتی از خودم و خیلی چیزها مطمئن نبودم باید جلوی خودم رو میگرفتم اما نشد...اونقدر که روحش برام آشنا بود..اونقدر که حس میکردم همه نگفته هام رو هم میدونه......
واقعا مث نسیم بود...نسیم....
حالا اشک و گریه شده همدم تنهایی های من...اه و حسرت و افسوس.....
نسیم رفت..حالا همه پنجره ها رو هم بسته..که باید بسته میشد که او پاک تر از این بود که بی جهت بماند....
چقدر امشب دلتنگم....کاش میشد که نسیم...لحظه ای پنجره ای باز کند....



 
سلام(یکشنبه 88 اسفند 9 ساعت 12:39 صبح )

سلام همصحبت...

اولین جایی که من حضور در دنیای مجازی رو توش احساس کردم تو بودی....می دونم که حالا مدتهاستغبار فراموشی روتو پوشونده.. .اومدم گرد و غباری بگیرم..می دونی تو این مدت داستان یک زندگی شد یار من..همدم تنهایی های من..امابه نظرم رسید شاید اینجا، برای گفتن یه سری حرفا جای دنج تری باشه...تو این مدت که سری به تو نزدم خیلی چیزها تو زندگی من عوض شده..انگار من دیگه اون محمدرضا نیستم..انگا که به کلی پوست انداخته باشم..انگار...بگذریم رفیق..بگذریم..راستی دیگه کسی به اینجا سر می زنه؟



 
تعادل(شنبه 87 مهر 20 ساعت 1:49 صبح )
یک قانون هست در زندگی:

وقتی که بخشی از آرزوهایت،تبدیل به داشته هایت می شوند،

داشته های دیگری را از دست می دهی،تاجای آن آرزوها را بگیرند.....

و اینچنین است که همواره،تعادلی ظریف بین این دو برقرار است





بازدیدهای امروز: 5  بازدید

بازدیدهای دیروز:3  بازدید

مجموع بازدیدها: 44343  بازدید


» لینک دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «