گاهی اوقات دنیا با تمام وسعت ظاهریش چقدر برای انسان کوچک میشود!گاهی اوقات این کره خاکی چقدربرای انسان غیر قابل تحمل میشود!
وگاهی اوقات چقدرانسان ازخدایی که ازرگ گردن به او نزدیک تر استدور میشود!بار الاها تو خود میدانی که چقدر دلم برایت تنگ شده است،نمیدانم انان که تو را فراموش میکنند چه کسی را پیدا کرده اند که با او از همه ی دلتنگی های عالم بگویند؟،آخر بعضی حرفها هست که با هیچکس جز تو نمی توان گفت!آخر بعضی وقتها هست که همصحبتی هیچ کس جز تو به انسان آرامش نمیدهد!آخرهیچ کجای دگر همصحبتی چون تو پیدا نمی شود!ومن همه ی حرفهای درونم را، با تومی گویم خدا،
دلم خیلی گرفته،
ازدست نفس ضعیفی که هنوز لذت بندگی ترا نچشیده و دل در گرو وسوسه های زمین دارد و توخوب میدانی که کم اند کسانی که از پس همه ی وسوسه های زمین برآیند،
دلم گرفته از آدمهایی که دلشان ،رفتارشان وگفتارشان رنگ و بوی خدایی ندارد،
دلم گرفته از زندگی در بین کسانی که بیش از هر کار دیگری در این دنیانافرمانی ترا میکنند،
دلم گرفته از آدمهایی که دیگران را با پولشان می سنجند نه با روحشان!
دلم گرفته از خودم که گاهی اوقات چنان گستاخ میشوم که در حضورت گناه میکنم ،
می ترسم خدا ،میترسم که روزی چشم باز کنم و ببینم که در دره های پست نفسانیت و دنیا طلبی سقوط کرده ام........
لیست کل یادداشت های وبلاگ?